بچه های گلم

علت پر کشیدن محمد ابراهیم عزیزم...

محمد فقط نه روز داشت خیلی پسر بانمکی بود همه دوستش داشتن  خیلی عزیز بود بیشتر از همه برای من  اما خدا نخواست پیشمون بمونه روز نهم زندگی کمش کمی تب داشت با اینکه حتی فکرشم نمیکردیم خطرناک باشه بیمارستانش بردیم توی بخش نوزادان از اون لحظه به بعد دیگه ندیدمش اونا گفتن عفونت وارد خونش شده وبیماری به اسم سپسیس گرفته ومحمد ابراهیم عزیزم برای همیشه رفت  خیلی سخت بود هنوز هم سخته وقتی نیستش هنوز دنبالش میگردم احساس میکنم بر میگرده ولی... محمد ابراهیم که رفت برای همیشه رفت ومارو تنها گذاشت از اون روز احساس میکنم احمدرضا پسر بزرگترم هم عوض شده شاید هم من عوض شدم  هیچوقت نمیتونم بفهمم چرا .. همه میگن لاغر شدی  عوض شدی...
2 بهمن 1393

اگر بودی عزیزم...

عزیزم کجایی.. دلتنگت شده ام به خوابم میآیی ودوباره میروی کاش شبهایی که تو در خوابم بودی تمام نمیشد  ای کاش بودی ومیدی بدون تو چه سخت است زندگی کردن عزیزم بی تو از خانه میروم اما فقط با توام فقط فکرم تویی بدون تو من شکسته شده ام این چند ماهی که نیستی به اندازه سالها پیر شده ام ای کاش بودی پسرم  قشنگ من تو در خواب مرا نمیبینی دلت برایم تنگ نشده ای کاش میتوانستی بگویی  صدایت را میخواهم همان که هر صبح ازخواب بیدارم میکند  همان صدای ظریف که انگار کسی نمیشنود جز من  انگار چشم براهت هستم لحظه لحظه ام باتو میگذرد میدانم برنمیگردی  خوابت را که میبینم انگار دنیا برای من شده بال در میآورم وقتی میبینمت&nbs...
1 بهمن 1393

سفر بی محمد ...

سلام عزیزم ... سفرخوبی است اما تنها جای تو خالیست میدانی راستش اینجا همه بچه کوچک دارند یاهم سن وسال تو ویا هم سن وسال روز جداییمان ازهم ... عزیزم صدایت همه جا همراهم ودر گوشم هست گریه میکنی ومن میخواهم در آغوشت بگیرم اما فقط صداست خودت را نمیبینم  دلتنگم اینجا به جای تو آمدم شاید ... تواگر بودی چه صفایی داشت ؛ احمدرضا جان تو خیلی خوشحالی مشخص است شیطنت هایت این روزها چند برابر شده خوشحالی نه ؟امیدوارم تا آخر سفر خوش باشی عزیزم ...  
23 دی 1393

احمد رضا وداداش کوچولو...

یادش بخیر .. یادت میاد احمدرضاجون اون روزی که رفته بودم بیمارستان تا داداش کوچولوتو دنیا بیارم چه شوقی تو نگاهت بود ازخوشحالی داشتی بال در میاوردی احساس بزرگی میکردی احساس میکردی بعد از این داداش بزرگه ای وخلاصه.. یادش بخیر ولی حیف روزهای خوش باهم بودنمون خیلی کم بود محمد ابراهیم خیلی زود رفت اونقدر زود که حتی درست چهرشو به خاطر نسپردیم... بااینکه همیشه تو فکرشم ولی گاهی دلم برا چهره قشنگش واقعا تنگ میشه اون وقتایی که بغض گلومومیگیره وانگار توی این دنیا جایی برای خودم نمیبینم . واقعا نبودن محمد برای من وتو ودیگران خیلی سخته میدونم کوچولوی من اونروز احساس میکردی داداش بزرگه ای وخیلی زود اون احساس بارفتن محمد برات کمرنگ شد نمیدونم اح...
20 دی 1393

ماداریم میریم...

دلم برات تنگه عزیزم  این چند روزه میخوایم بدون تو بریم مشهد  خیلی برام سخته با اینکه خیلی دلم میخواد برم مشهد اما دوری تو هم برام خیلی سخته  کاش بودی وبا ما میومدی  بدون تو انگار برام هیچ خوشی معنا نداره بدون تو تنهام انگار حتی اگه همه باشن تو انگار خیلی راحتی نه؟ احساس میکنم همیشه با اون چشمای خوشکل ومعصومت داری دور وبرت نگاه میکنی ومثل هم سن وسالات بازی میکنی   واقعا خیلی کوچولو ودوست داشتنی بودی کاش بودی.....
20 دی 1393

تقدیم به گلهای قشنگ باغ زندگیم

سلام عزیزای خوشکلم  سلام مهربونا  سلام گلهای کوچولو ونازم سلام احمدرضای عزیزم که چند ساله باتو خوشحالم وباتو زندگیم شیرین شده عزیزگلم دوستت دارم واین وبلاگ رو باخوب وبدش به تو وداداش کوچولو تقدیم میکنم  محمد ابراهیم ده روزه من تو تا آخر ده روزه میمونی وهیچ وقت بزرگ نمیشی ولی با همه ی کوچیکیت هیچ وقت فراموش نمیشی عزیزم من وبابا وداداشی همیشه به یادت میمونیم امید وارم که تو هم همیشه به یادمون باشی عزیز دلم  ...
19 دی 1393