داداش یاخواهر؟

سلام عزیزم... 

نمیدونم چطور بهت بگم خیلی نگرانم بخاطر اتفاقی که برای داداش کوچولوت افتاد خیلی سختمه بهت بگم دوباره خدا میخواد بهمون یه نی نی کوچولو بده. 

خودم خیلی خوشحالم ودوست دارم که توهم خوشحال باشی ولی نمیتونم انتظار طولانی مدتت رو ببینم. 

ترجیح میدم یکم صبر کنم که اومدن نی نی کوچولومون نزدیکتر بشه وبعدبهت بگم تا کمتر انتظار بکشی. 

عزیزدلم میدونم که توام گاهی خیلی دلت برای داداش کوچولوت تنگ میشه ولی تو الان برای دومین بار برادر بزرگتر میشی وباید همیشه صبور باشی وسعی کنی این ناراحتی رو فراموش کنی... 

وقتی دارم اینو مینویسم یاد همون چند روز که برادرت بود افتادم روزهایی که خیلی کم بود اما لذت دوتا بچه داشتنش هیچوق تیادم نمیره.. 

سخت بود وقتی رفت ولی همون چند روز خاطره برای همیشه ماندگار شد... 

برای من وبرای تو.. 

یادمه یروز براش گریه میکردی وقتی داشتیم تمیزش میکردیم فک کرده بودی داریم اذیتش میکنیم.. 

اونروزا وقتی منو میدیدی سریع سراغ نی نیو از من میگرفتی و  وااای از اون وقتی که بدون نی نی اومدم توی خونه مامان جون وتو تا رسیدی مثل همیشه سراغ داداشی رو از من گرفتی ومن فقط مونده بودم بایذ